خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب
ظاهر
ای دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب | کاهنگ چین خطا بود از بهر بهر مشک ناب | |||||
ای دل نگفتمت که ز لعلش مجوی کام | هر چند کام مست نباشد مگر شراب | |||||
ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن | کز غم چنان شوی که نبینی بخواب خواب | |||||
ای دل نگفتمت که ز ترکان بتاب روی | زانرو که ترک ترک ختایی بود و صواب | |||||
ای دل نگفتمت که مرو در کمند عشق | آخر بقصد خویش چرا میکنی شتاب | |||||
ای دل نگفتمت که مرو در کمند عشق | آخر بقصد خویش چرا میکنی شتاب | |||||
ای دل نگفتمت که اگر تشنه مردهئی | سیراب کی شود جگر تشنه از شراب | |||||
ای دل نگفتمت که منال ار چه روشنست | کز زخم گوشمال فغان میکند رباب | |||||
ای دل نگفتمت که مریز آبروی خویش | پیش رخی کزو برود آبروی آب | |||||
ای دل نگفتمت که ز خوبان مجوی مهر | زانرو که ذره مهر نجوید ز آفتاب | |||||
ای دل نگفتمت که درین باغ دل مبند | کز این مدت جوی نگشاید به هیچ باب | |||||
ای دل نگفتمت که مشو پایبند او | زیرا که کبک را نبود طاقت عناب | |||||
ای دل نگفتمت که مرو در هوای دل | طاوس را چه غم ز هواداری ذباب | |||||
ای دل نگفتمت که طمع بر کن از لبش | هر چند بی نمک نبود لذت کباب | |||||
ایدل نگفتمت که سر از سنبلش مپیچ | کافتی از آن کمند چو خواجو در اضطراب |