پرش به محتوا

خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده

از ویکی‌نبشته
خواجوی کرمانی (غزلیات) از خواجوی کرمانی
(ای سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده)
  ای سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده چنبر جعد تو از عنبر ناب افتاده  
  بی نمکدان عقیق لب شور انگیزت آتشی در دل بریان کباب افتاده  
  چشم مخمور ترا دیده و برطرف چمن همچو من نرگس سرمست خراب افتاده  
  تا غبار خط ریحان تو برگل دیده ورق مردمک دیده در آب افتاده  
  دلم از مهر رخت سوخته وز دود دلم آب در دیده‌ی گریان سحاب افتاده  
  سوی گیسوی گرهگیر تو مرغ دل من بهوا رفته و در چنگ عقاب افتاده  
  قدح از دست تو در خنده و از لعل لبت هوسی در سر پر شور شراب افتاده  
  بی نوایان جگر سوخته را بین چون دعد دل محنت زده در چنگ رباب افتاده  
  شد ز سودای تو موئی تن خواجو و آن موی همچو گیسوی تو در حلقه و تاب افتاده