خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده
ظاهر
ای سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده | چنبر جعد تو از عنبر ناب افتاده | |||||
بی نمکدان عقیق لب شور انگیزت | آتشی در دل بریان کباب افتاده | |||||
چشم مخمور ترا دیده و برطرف چمن | همچو من نرگس سرمست خراب افتاده | |||||
تا غبار خط ریحان تو برگل دیده | ورق مردمک دیده در آب افتاده | |||||
دلم از مهر رخت سوخته وز دود دلم | آب در دیدهی گریان سحاب افتاده | |||||
سوی گیسوی گرهگیر تو مرغ دل من | بهوا رفته و در چنگ عقاب افتاده | |||||
قدح از دست تو در خنده و از لعل لبت | هوسی در سر پر شور شراب افتاده | |||||
بی نوایان جگر سوخته را بین چون دعد | دل محنت زده در چنگ رباب افتاده | |||||
شد ز سودای تو موئی تن خواجو و آن موی | همچو گیسوی تو در حلقه و تاب افتاده |