خواجوی کرمانی (غزلیات)/پیغام بلبلان بگلستان که میبرد
ظاهر
پیغام بلبلان بگلستان که میبرد | و احوال درد من سوی درمان که میبرد | |||||
یعقوب را ز مصر که میآورد پیام | یا زو خبر به یوسف کنعان که میبرد | |||||
ما را خیال دوست بفریاد میرسد | ورنی شب فراق بپایان که میبرد | |||||
مشتاق کعبه گر نکشد رنج بادیه | چندین جفای خار مغیلان که میبرد | |||||
گه گاه اگر نه بنده نوازی کند نسیم | از ما خبر بملک خراسان که میبرد | |||||
از بلبلان بیدل شوریده آگهی | جز باد صبحدم بگلستان که میبرد | |||||
گفتم مکن که باز نمایم بطعنه گفت | یرغونگر بحضرت قا آن که میبرد | |||||
در خورد خدمتش چو ندارم بضاعتی | جان ضعیف هست بجانان که میبرد | |||||
خواجو اگر چه بیش نخیزد ز دست تو | پای ملخ بنزد سلیمان که میبرد |