خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای چراغ دیدهی جان روی تو
ظاهر
ای چراغ دیدهی جان روی تو | حلقهی سودای دل گیسوی تو | |||||
صد شکن بر زنگبار انداخته | سنبل زنگی وش هندوی تو | |||||
مهره با هاروت بابل باخته | نرگس افسونگر جادوی تو | |||||
شیر گیران پلنگ پیلتن | صید روبه بازی آهوی تو | |||||
طرهات نعلم بر آتش تافتست | زان شدم شوریده دور از روی تو | |||||
شادی آن هندوی میمون که او | میتواند گشت همزانوی تو | |||||
از پریشان حالی و آشفتگی | در گمانم این منم یا موی تو | |||||
هر که را با می پرستان سرخوشست | خوش بود پیوسته چون ابروی تو | |||||
از سرشکم پای در گل میرود | ورنه بیرون رفتمی از کوی تو | |||||
آنکه دل در بند یکتاییت بست | کی گشادی یابد از پهلوی تو | |||||
ز ا برویش خواجو بیک پی گوشه گیر | کان کمان بیشست از بازوی تو |