خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را
ظاهر
ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را | وین جامهی نیلی ز من بستان و در ده جام را | |||||
چون بندگان خاص را امشب به مجلس خواندهئی | در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را | |||||
خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته | گر پختهئی خامی مکن وان پخته در ده خام را | |||||
در حلقهی دردی کشان بخرام و گیسو برفشان | در حلقهی زنجیر بین شیران خونآشام را | |||||
چون من برندی زین صفت بدنام شهری گشتهام | آن جام صافی در دهید این صوفی بدنام را | |||||
یک راه در دیر مغان برقع براندازی صنم | تا کافران از بتکده بیرون برند اصنام را | |||||
گر در کمندم میکشی شکرانه را جان میدهم | کان دل که صید عشق شد دولت شمارد دام را |