خواجوی کرمانی (غزلیات)/باغ و صحرا با سهی سروان نسرین برخوشست
ظاهر
باغ و صحرا با سهی سروان نسرین برخوشست | خلوت ومهتاب باخوبان مه پیکر خوشست | |||||
غنچه چون زر دارد ار خوش دل بود عیبش مکن | راستی را هر چه بینی در جهان با زر خوشست | |||||
کاشکی بودی مرا شادی اگر دینار نیست | زانکه با دینار وشادی ملکت سنجر خوشست | |||||
چون خلیل ار درمیان آتش افتادم چه باک | کاتش نمرود ما را با بت آذر خوشست | |||||
ایکه میگوئی مرا با ماهرویان سرخوشیست | پای در نه گر حدیث خنجرت در سر خوشست | |||||
بی لب شیرین نباید خسروی فرهاد را | زآنکه شاهی با لب شیرین چون شکر خوشست | |||||
گر چمن خلدست ما را بی لبش مطلوب نیست | تشنه را در باغ رضوان برلب کوثر خوشست | |||||
هر کرا بینی بعالم دل بچیزی خوش بود | عاشقانرا دل بیاد چهرهی دلبر خوشست | |||||
باده در ساغر فکن خواجو که بر یاد لبش | جام صافی برکف و لب بر لب ساغر خوشست |