خواجوی کرمانی (غزلیات)/نه آخر تو آنی که ما را زیانی
ظاهر
نه آخر تو آنی که ما را زیانی | نه آخر توانی که ما را زیانی | |||||
مگر زین بسودی که ما را بسودی | وزین بر زیانی که ما را زیانی | |||||
چو ما را بهشتی چه ما را بهشتی | چو ما را جهانی چه ما را جهانی | |||||
تو پروا نداری که پروانه داری | تو پیمان ندانی که پیمانه دانی | |||||
چراغ چه راغی و سرو چه باغی | که دل را امانی و جانرا امانی | |||||
نه خورشید بامی که خورشید بامی | نه عین روانی که عین روانی | |||||
تو آن کاردانی که آن کاردانی | که از دلستانی ز دل دل ستانی | |||||
تو آتش نشانی و خواهی که ما را | بتش نشانی بر آتش نشانی | |||||
تو چشمی و چشم از جفای تو چشمه | تو جانی و جان بیوفای تو جانی | |||||
تو ماه و مرا پیکر از دیده ماهی | تو خان و مرا خانه از گریه خانی | |||||
تو در کار و در کار خواجو نبینی | تو بر خوان و هرگز بخوانم نخوانی |