خواجوی کرمانی (غزلیات)/یا ملولا عن سلامی انت فیالدنیا مرامی
ظاهر
یا ملولا عن سلامی انت فیالدنیا مرامی | کلما اعرضت عنی زدت شوقا فی غرامی | |||||
گر چه مه در عالم آرایی ز گیتی بر سر آمد | کی تواند شد مقابل با رخت از ناتمامی | |||||
طوطی دستانسرا شد مطرب از بلبل نوایی | مطرب بستانسرا شد طوطی از شیرین کلامی | |||||
پختهئی کوتا بگوید واعظ افسرده دلرا | کی ندیده دود از آتش ترک گرمی کن که خامی | |||||
صید گیسوئی نگشتی زان سبب ایمن ز قیدی | دانهی خالی ندیدی لاجرم فارغ ز دامی | |||||
درس تقوی چند خوانی خاصه بر مستان عاشق | وز فضیلت چند گویی خاصه با رندان عامی | |||||
گر به بدنامی برآید نام ما ننگی نباشد | زانکه بدنامی درین ره نیست الا نیک نامی | |||||
عارض بین خورده خون لاله در بستانفروزی | قامتش بین برده دست از نارون در خوش خرامی | |||||
تاجداری نیست الا بر در خوبان گدایی | پادشاهی نیست الا پیش مهرویان غلامی | |||||
ساکن دیر مغانرا از ملامت غم نباشد | زانکه در بیتالحرام اندیشه نبود از حرامی | |||||
بت پرستان صورتش را سجده میآرند و شاید | گر کند خواجو بمعنی آن جماعت را امامی |