خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن
ظاهر
ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن | وز بهر من دلشده عزم سفری کن | |||||
چون بلبل سودازده راه چمنی گیر | چون طوطی شوریده هوای شکری کن | |||||
فرهاد صفت روی بصحرا نه و چون سیل | از کوه برآور سر و یاد کمری کن | |||||
چون کار تو در هر طرفی مشک فروشیست | با قافله چین بخراسان گذری کن | |||||
شب در شکن سنبل یارم بسر آور | وانگه چو ببینی مه رویش سحری کن | |||||
برکش علم از پای سهی سرو روانش | وز دور در آن منظر زیبا نظری کن | |||||
احوال دل ریش گدا پیش شهی گوی | تقریر شب تیرهی ما با قمری کن | |||||
هر چند که دانم که مرا روی بهی نیست | لطفی بکن و کار مرا به بتری کن | |||||
گر دست دهد آن مه بی مهر و وفا را | از حال دل خستهی خواجو خبری کن |