خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای از گل رخسار تو خون در دل لاله
ظاهر
ای از گل رخسار تو خون در دل لاله | بر لاله ز مشک سیه افکنده گلاله | |||||
بازآی که چشم و رخت ایماه غزل گوی | این عین غزال آمد و آن رشک غزاله | |||||
از خاک درت برنتوان گشت که کردند | ما را بحوالی سرای تو حواله | |||||
آورده بخونم رخ زیبای تو خطی | چون بنده مقرست چه حاجت بقباله | |||||
آن جان که ز لعلت بگه بوسه گرفتم | دینیست ترا بر من دلسوخته حاله | |||||
برخیز و بر افروز رخ از جام دلفروز | کز عشق لبت جان بلب آورد پیاله | |||||
از آتش می بین رخ گلرنگ نگارین | همچون ورق لاله پر از قطرهی ژاله | |||||
چشمم بمه چارده هرگز نشود باز | الا به بتی ماه رخ چارده ساله | |||||
تا گشت گرفتار سر زلف تو خواجو | چون موی شد از مویه و چون نال ز ناله |