خواجوی کرمانی (غزلیات)/منزل ار یار قرینست چه دوزخ چه بهشت
ظاهر
منزل ار یار قرینست چه دوزخ چه بهشت | سجده گه گر بنیازست چه مسجد چه کنشت | |||||
جای آسایش مشتاق چه هامون و چه کوه | رهزن خاطر عشاق چه زیبا و چه زشت | |||||
عشقبازی نه ببازیست که دانندهی غیب | عشق در طینت آدم نه به بازیچه سرشت | |||||
تا چه کردم که ز بدنامی و رسوایی من | ساکن دیر مغانم بخرابات نهشت | |||||
گر سر تربت من بازگشایی بینی | قالبم سوخته و گل شده از خون همه خشت | |||||
همچو بالای تو در باغ کسی سرو ندید | همچو رخسار تو دهقان به چمن لاله نکشت | |||||
بر گل روی تو آن خال معنبر که نشاند | بر مه عارضت آن خط مسلسل که نوشت | |||||
هر که بیند که تو از باغ برون میآئی | گوید این حور چرا خیمه برون زد ز بهشت | |||||
تا به چشمت همه پاکیزه نماید خواجو | خاک شو بر گذر مردم پاکیزه سرشت |