خواجوی کرمانی (غزلیات)/درد محبت درمان ندارد
ظاهر
درد محبت درمان ندارد | راه مودت پایان ندارد | |||||
از جان شیرین ممکن بود صبر | اما ز جانان امکان ندارد | |||||
آنرا که در جان عشقی نباشد | دل بر کن از وی کوجان ندارد | |||||
ذوق فقیران خاقان نیابد | عیش گدایان سلطان ندارد | |||||
ایدل ز دلبر پنهان چه داری | دردی که جز او درمان ندارد | |||||
باید که هر کو بیمار باشد | درد از طبیبان پنهان ندارد | |||||
در دین خواجو مومن نباشد | هر کو بکفرش ایمان ندارد |