خواجوی کرمانی (غزلیات)/از لب شیرین چون شکر نبات آوردهئی
ظاهر
از لب شیرین چون شکر نبات آوردهئی | وز حبش بر خسرو خاور برات آوردهئی | |||||
بت پرستانرا محقق شد که این خط غبار | از پی نسخ بتان سومنات آوردهئی | |||||
مهر ورزانرا تب محرق بشکر بستهئی | یا خطی در شکرستان بر نبات آوردهئی | |||||
خستگان ضربت تسلیم را بهر شفا | نسخهی کلی قانون نجات آوردهئی | |||||
ای خط سبز نگارین خضر وقتی گوئیا | زانکه سودای لب آب حیات آوردهئی | |||||
تا کشیدی نیل بر ماه از پی داغ صبوح | چشمهی نیل از حسد در چشم لات آوردهئی | |||||
چون روانم بیند از دل دیده را در موج خون | گویدم در دجله نهری از فرات آوردهای | |||||
زاندهان گر کام جان تنگدستان میدهی | لطف کن گر هیچم از بهر زکوة آوردهئی | |||||
دوش میگفتم حدیث تیره شب با طرههات | گفت خواجو باز با ما ترهات آوردهئی |