خواجوی کرمانی (غزلیات)/سبحان من یسبحه الرمل فی القفار
ظاهر
سبحان من یسبحه الرمل فی القفار | سبحان من تقدسه الحوت فی البحار | |||||
صانع مقدری که شه نیمروز را | منصور کرد بریزک خیل زنگبار | |||||
دانا مدبری که شهنشاه زنگ را | پیروز کرد بر شه پیروز گون حصار | |||||
سلطان بنده پرور و قهار سخت گیر | دیان عدل گستر و ستار بردبار | |||||
گوهر کند ز قطره و شکر دهد ز نی | خار آورد ز خاره و گل بردمد ز خار | |||||
در راه وحدتش دو دلیلند مهر وماه | بر صنع و قدرتش دو گواهند نور و نار | |||||
ای بر در توام سرخجلت فتاده پیش | آخر ز راه لطف بفرما که سر برآر | |||||
آنکس که چرخ پیش درش سرنهاده است | برخاک درگه تو نهد روی اعتذار | |||||
شکر تو بی نهایت و فضل تو بی قیاس | لطف تو بی حساب و عطای تو بیشمار | |||||
ادراک عقل خیره ز ذات و صفات تو | ذاتت بری ز فخر و صفاتت عری ز عار | |||||
دیوانگان حلقهی عشق تو هوشمند | دردی کشان ساغر شوق تو هوشیار | |||||
راتب بران فیض نوال تو انس و جان | روزی خوران خوان عطای تو مور و ماه | |||||
هر کس که خوار تست ندارد کسش عزیز | وانکو عزیز تست نگوید کسش که خوار | |||||
شادی آندلی که غمت اختیار کرد | مقبل کسی که شد بقبول تو بختیار | |||||
خواجو چو روی عجز نهادست بردرت | جرمی که کرده است بفضلت که در گذار |