خواجوی کرمانی (غزلیات)/تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد
ظاهر
تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد | ره بمنزل برد آنکو ز سفر در گذرد | |||||
کوه سنگین دل اگر قلزم چشمم بیند | موج طوفان سرشکش ز کمر در گذرد | |||||
نکند ترک شکر خندهی شیرین خسرو | لیک پیش لب شیرین ز شکردر گذرد | |||||
دیده دریا دلی از خون دلم میبیند | کو تواند که روان از سر زر در گذرد | |||||
نتواند که نهد بر سر کوی تو قدم | مگر آنکس که نخست از سر سر در گذرد | |||||
باد را بر سر زلف تو اگر باشد دست | بهوایت ز سر سنبل تر در گذرد | |||||
خنک آن خسته که در کوی تو بی بیم رقیب | دهدش دست که چون باد سحردر گذرد | |||||
چرخ را بر سر میدان محبت هر دم | ناوک آه من از هفت سپر در گذرد | |||||
گرقدم پیش نهی در صف عشقش خواجو | تیر دلدوز فراقت ز جگر در گذرد |