خواجوی کرمانی (غزلیات)/گرچه کاری چو عقبازی نیست
ظاهر
گرچه کاری چو عشقبازی نیست | بگذر از وی که جای بازی نیست | |||||
بحقیقت بدان که قصه عشق | پیش صاحبدلان مجازی نیست | |||||
چون نواهای دلکش عشاق | هیچ دستان بدلنوازی نیست | |||||
ملک محمودی از کجا یابی | اگرت سیرت ایازی نیست | |||||
توسن طبع را عنان درکش | که روانی به تیز تازی نیست | |||||
شمع را زان زبان برند که او | عادتش جز زبان درازی نیست | |||||
بادهی صاف کو که صوفی را | جامه بی جام می نمازی نیست | |||||
دل دستانسرای مستانرا | پرده سوزی به پرده سازی نیست | |||||
خیز خواجو که نزد مشاقان | مهر ورزی به مهره بازی نیست |