خواجوی کرمانی (غزلیات)/یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا
ظاهر
یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا | رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا | |||||
یاد باد آنکه ز نظارهی رویت همه شب | در مه چارده تا روز نظر بود مرا | |||||
یاد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمی | افق دیده پر از شعلهی خور بود مرا | |||||
یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو | نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا | |||||
یاد باد آنکه ز روی تو و عکس می ناب | دیده پر شعشعهی شمس و قمر بود مرا | |||||
یاد باد آنکه گرم زهرهی گفتار نبود | آخر از حال تو هر روز خبر بود مرا | |||||
یاد باد آنکه چو من عزم سفر میکردم | بر میان دست تو هر لحظه کمر بود مرا | |||||
یاد باد آنکه برون آمده بودی بوداع | وز سر کوی تو آهنگ سفر بود مرا | |||||
یاد باد آنکه چو خواجو ز لب و دندانت | در دهان شکر و در دیده گهر بود مرا |