خواجوی کرمانی (غزلیات)/شمع بنشست ز باد سحری خیز ندیم
ظاهر
شمع بنشست ز باد سحری خیز ندیم | که ز فردوس نشان میدهد انفاس نسیم | |||||
گر نباشد گل رخسار تو در باغ بهشت | اهل دلرا نکشد میل به جنات نعیم | |||||
برو ای خواجه که صبرم بدوا فرمایی | کاین نه دردیست که درمان بپذیرد ز حکیم | |||||
چون بمیرم بره دوست مرا دفن کنید | تا چو بر من گذرد یاد کند یار قدیم | |||||
ایکه آزار دل سوختگان میطلبی | بر سرآتش سوزان نتوان بود مقیم | |||||
من ازین ورطه هجران نبرم جان بکنار | زانکه غرقاب غم عشق تو بحریست عظیم | |||||
بر سر کوت گر از باد اجل خاک شوم | شعلهی آتش عشق تو زند عظم رمیم | |||||
گرچه خواجو بیقین شعر تو سحرست ولیک | هیچ قدرش نبود با ید بیضای کلیم |