خواجوی کرمانی (غزلیات)/بستهی بند تو از هر دو جهان آزادست
ظاهر
بستهی بند تو از هر دو جهان آزادست | وانکه دل بر تو نبستست دلش نگشادست | |||||
عارضت در شکن طره بدان میماند | کافتابیست که در عقدهی راس افتادست | |||||
زلف هندو صفتت لیلی و عقلم مجنون | لب جانبخش تو شیرین و دلم فرهادست | |||||
سرو را گر چه ببالای تو مانندی نیست | بنده با قد تواز سرو سهی آزادست | |||||
هیچکس نیست که با هیچکسش میلی نیست | بد نهادست که سر بر قدمی ننهادست | |||||
هرگز از چرخ بد اختر نشدم روزی شاد | مادر دهر مرا خود بچه طالع زادست | |||||
دل من بیتو جهانیست پر از فتنه و شور | بده آن بادهی نوشین که جهان بر بادست | |||||
در غمت همنفسی نیست بجز فریادم | چه توان کرد که فریاد رسم فریادست | |||||
بیش ازین ناوک بیداد مزن برخواجو | گر چه بیداد تو از روی حقیقت دادست |