خواجوی کرمانی (غزلیات)/بلبل خوش سرای شد مطرب مجلس چمن
ظاهر
بلبل خوش سرای شد مطرب مجلس چمن | مطربهی سرای شد بلبل باغ انجمن | |||||
خادم عیشخانه کو تا بکشد چراغ را | زانکه زبانه میزند شمع زمردین لگن | |||||
ساقی دلنواز گو داد صبوحیان بده | مطرب نغمه ساز گو راه معاشران بزن | |||||
هر سحری که نسترن پرده ز رخ برافکند | باد صبا ببوی گل رو بچمن نهد چو من | |||||
نیست مرا بجز بدن یک سر موی در میان | نیست ترا بجز میان یک سر موی بر بدن | |||||
ای چو تن منت میان بلکه در آن میان گمان | وی چو دل منت دهان بلکه در آن دهان سخن | |||||
هیچ ندید هر که او هیچ ندید از آن میان | هیچ نگفت هر که او هیچ نگفت از آن دهن | |||||
روز جزا چو از لحد بر عرصاتم آورند | خون جگر فرو چکد گر بفشاریم کفن | |||||
مرغ ببوی نسترن واله و مست میشود | خواجو از آنکه سنبلش بوی دهد بنسترن |