خواجوی کرمانی (غزلیات)/خسرو انجم بگه بام برآمد
ظاهر
خسرو انجم بگه بام برآمد | یا مه خلخ بلب بام برآمد | |||||
صبح جمالش بدمید از شب گیسو | یا شه روم از طرف شام برآمد | |||||
سرو گل اندام سمن عارض ما را | سبزه بگرد رخ گلفام برآمد | |||||
مجلسیان سحری را شب دوشین | کام دل از جام غم انجام برآمد | |||||
چشمهی خورشید درخشان مروق | وقت صبوح از افق جام برآمد | |||||
کام من این بود که جان بر تو فشانم | عاقبت از لعل توام کام برآمد | |||||
زلف تو چون سلسله جنبان دلم شد | بس که بدیوانگیم نام برآمد | |||||
خال تو تا دانه و زلفین تو شد دام | کیست که مرغ دلش از دام برآمد | |||||
گو برو آرام چو کام دل خواجو | از لب جانبخش دلارام برآمد |