خواجوی کرمانی (غزلیات)/زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست
ظاهر
زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست | وانکه اقرارش به بترویان نباشد کافرست | |||||
چون توانم کز حضورش کام دل حاصل کنم | کانزمان از خویش غائب میشوم کو حاضرست | |||||
زنده دل آن کشته کو جان پیش چشمش داده است | تندرست آن خسته کو بر درد عشقش صابرست | |||||
عاقبت بینی که کارش در هوا گردد بلند | ذرهی سرگشته کو در مهرورزی ماهرست | |||||
هر کرا خاطر بزلف ماهرویان میکشد | عیب نتوان کرد اگر چون من پریشان خاطرست | |||||
عاقلان دانند کادراک خرد قاصر بود | زانچه بر مجنون ز سر حسن لیلی ظاهرست | |||||
در هوایت زورقی برخشک میرانم ولیک | جانم از طوفان غم در قعر بحری زاخرست | |||||
کی سر موئی زبانم گردد از ذکرت جدا | کز وجودم هر سر موئی زبانی ذاکرست | |||||
ایکه فرمایی که خواجو عشق را پوشیده دار | چون توانم گر چه دانم کان لباسی فاخرست |