خواجوی کرمانی (غزلیات)/طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب
ظاهر
طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب | که نیست شرط محبت جدایی از محبوب | |||||
چو هست در ره مقصود قرب روحانی | چه احتیاج بارسال قاصد و مکتوب | |||||
چو اتصال حقیقی بود میان دو دوست | کجا ز یوسف مصری جدا بود یعقوب | |||||
توقعست که از عاشقان بیدل و دین | نظر دریغ ندارند مالکان قلوب | |||||
چگونه گوش توان کرد بر خردمندان | گهی که عشق شود غالب و خرد مغلوب | |||||
ز صورت تو کند نور معنوی حاصل | دل شکسته که هم سالکست و هم مجذوب | |||||
ترا بتیغ چه حاجت که قتل جانبازان | کنی بساعد سیمین و پنجهی مخضوب | |||||
بیار جام و مکن نسبتم به زهد و ورع | که من به ساغر و پیمانه گشتهام منصوب | |||||
ببخش بر من مسکین که از خداوندان | همیشه عفو شود صادر و ز بنده ذنوب | |||||
دلا در ابروی خوبان نظر مکن پیوست | ز روی دوست بحاجب چرا شوی محجوب | |||||
گهی که جان بلب آرد درین طلب خواجو | کند بدیدهی طالب نگاه در مطلوب |