خواجوی کرمانی (غزلیات)/به خشم رفتهی ما گر به صلح باز آید
ظاهر
به خشم رفتهی ما گر به صلح باز آید | سعادت ابدی از درم فراز آید | |||||
حکایت شب هجر و حدیث طره دوست | اگر سواد کنم قصهئی دراز آید | |||||
چو یاد قامت دلجوی او کند شمشاد | رود بطرف لب جوی و در نماز آید | |||||
برآید از دل مشتاق کعبه نالهی زار | اگر بگوش وی آوازه حجاز آید | |||||
کجا بملک جهان سردر آورد محمود | اگر چنانک گدای در ایاز آید | |||||
زهی سعادت آنکس که از پی مقصود | رود بطالع سعد و سعید باز آید | |||||
کی از هوای تو باز آیدم دل مجروح | که پشه باز نیاید چو صید باز آید | |||||
دلی که در خم زلفت فتاد اگر سنگست | ز مهر روی تو چون موم در گداز آید | |||||
چو عود هر که ز عشاق دم زند خواجو | ز سوز فارغ و از ساز بی نیاز آید |