خواجوی کرمانی (غزلیات)/ز جام عشق تو عقلم خراب میگردد
ظاهر
ز جام عشق تو عقلم خراب میگردد | ز تاب مهر تو جانم کباب میگردد | |||||
مرا دلیست که دائم بیاد لعل لبت | بگرد ساقی و جام شراب میگردد | |||||
هلاک خود بدعا خواستم ولی چکنم | که دیر دعوت من مستجاب میگردد | |||||
دلست کاین همه خونم ز دیده میبارد | پرست کافت جان عقاب میگردد | |||||
تو خود چه آب و گلی کاب زندگی هردم | ز شرم چشمهی نوش تو آب میگردد | |||||
چو برتو میفکنم دیده اشگ گلگونم | ز عکس گلشن رویت گلاب میگردد | |||||
بجام باده چه حاجت که پیر گوشه نشین | بیاد چشم تو مست و خراب میگردد | |||||
عجب نباشد اگر شد سیاه و سودایی | چنین که زلف تو بر آفتاب میگردد | |||||
چو بر درت گذرم گوئیم که خواجو باز | بگرد خانهی ما از چه باب میگردد |