خواجوی کرمانی (غزلیات)/پری رخا منه از دست یکزمان شیشه
ظاهر
پری رخا منه از دست یکزمان شیشه | قرابه پر کن و در گردش آر آن شیشه | |||||
کنونکه پرد، سرا زهره است و ساقی ماه | شراب چشمهی خورشید و آسمان شیشه | |||||
خوشا میان گلستان و جام می بر کف | کنار پر گل و نسرین و در میان شیشه | |||||
مرا چو شیشهی می دستگیر خواهد بود | بده بدست من ای ماه دلستان شیشه | |||||
روان خستهام از آتش خمار بسوخت | بیا و پر کن از آن آتش روان شیشه | |||||
شدم سبکدل و گردد ز تیزی و گرمی | برین سبک دل دیوانه سرگران شیشه | |||||
بیا که این دل مجروح ممتحن زده است | بیاد لعل تو بر سنگ امتحان شیشه | |||||
دل شکسته برم تحفه پیش چشم خوشت | اگر چه کس نبرد پیش ناتوان شیشه | |||||
ز شوق آن لب چون ناردان کنم هر دم | ز خون دیده پر از آب ناردان شیشه | |||||
براستان که بسی خستگان نازک دل | شکستهاند برین خاک آستان شیشه | |||||
لب تو آب شد و جان بیدلان آتش | غم تو کوه و دل تنگ عاشقان شیشه | |||||
مطیه سست و همه راه سنگ و صاعقه سخت | کریوه بر گذر و بار کاروان شیشه | |||||
ترا که شیشهی می داد و میدهد خواجو | برو بمجلس مستان و میستان شیشه | |||||
چو شیشه گرلبت از تاب سینه جوشیدست | مدار بی لب جوشیده یکزمان شیشه |