خواجوی کرمانی (غزلیات)/چون خط تو گرد رخ گلرنگ بگیرد
ظاهر
چون خط تو گرد رخ گلرنگ بگیرد | سرحد ختن خیل شه زنگ بگیرد | |||||
مگذار که رخسار تو کایینه حسنست | از آه جگر سوختگان زنگ بگیرد | |||||
بی نرگس مخمور تو در مجلس مستان | هر دم دلم از بادهی چون زنگ بگیرد | |||||
آهنگ شب از دیده من پرس که هر شب | مرغ سحر از نالهام آهنگ بگیرد | |||||
هر دم که شب آهنگ کند ز آتش مهرت | دود دل من راه شباهنگ بگیرد | |||||
چون پرتو خورشید رخت بر قمر افتد | از عکس رخت لاله و گل رنگ بگیرد | |||||
خون شد دلم از دست سر زلفت و کس نیست | کانصافم از آن هندوی شبرنگ بگیرد | |||||
در پستهی تنگ تو سخن را نبود جای | الا که درو هر سخنی تنگ بگیرد | |||||
خواجو ستم و جور و جفا در دل خوبان | مانندهی نقشیست که در سنگ بگیرد |