خواجوی کرمانی (غزلیات)/خیز تا برگ صبوحی بچمن ساز کنیم
ظاهر
خیز تا برگ صبوحی بچمن ساز کنیم | دیدهی مرغ صراحی بقدح باز کنیم | |||||
زاهدانرا بخروشیدن چنگ سحری | از صوامع بدر میکده آواز کنیم | |||||
باده از جام لب لعبت ساقی طلبم | مستی از چشم خوش شاهد طناز کنیم | |||||
بلبلان چون سخن از شاخ صنوبر گویند | ما حدیث قد آن سرو سرافراز کنیم | |||||
چنگ در حلقهی آن طره طرار زنیم | چشم در عشوهی آن غمزهی غماز کنیم | |||||
وقت آنست که در پای سهی سرو چمن | برفشانیم سردست و سرانداز کنیم | |||||
کعبهی روی دلارای پریرویان را | قبلهی مردمک چشم نظر باز کنیم | |||||
از لب روح فزا راح مروح نوشیم | همچو عیسی پس از آن دعوی اعجاز کنیم | |||||
سایهی شهپر سیمرغ چو بر ما افتاد | گر چه کبکیم چه اندیشهی شهباز کنیم | |||||
در قفس چند توان بود بیا تا چو همای | پر برآریم و برین پنجره پرواز کنیم | |||||
چون نواساز چمن نغمهسرا شد خواجو | خیز تا برگ صبوحی بچمن ساز کنیم |