خواجوی کرمانی (غزلیات)/روز رخسار تو ماهی روشنست
ظاهر
روز رخسار تو ماهی روشنست | خال هندویت سیاهی روشنست | |||||
منظر چشمم که خلوتگاه تست | راستی را جایگاهی روشنست | |||||
گر برویت کردهام تشبیه ماه | شرمسارم کاین گناهی روشنست | |||||
مه برخسارت پناه آرد از آنک | روی تو پشت و پناهی روشنست | |||||
بت پرستانرا رخ زیبای تو | روز محشر عذر خواهی روشنست | |||||
موی و رویت روز و شب در چشم ماست | زانکه گه تاریک و گاهی روشنست | |||||
گر کنم دعوی که اشکم گوهرست | چشم من بر این گواهی روشنست | |||||
میپزد سودای دربانی تو | خسرو انجم که شاهی روشنست | |||||
یوسف مصر مرا چاه زنخ | گر چه دلگیرست چاهی روشنست | |||||
ذرهئی خواجو قدم بیرون منه | از ره مهرش که راهی روشنست |