خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای دلم بسته ز زلف سیهت زناری
ظاهر
ای دلم بسته ز زلف سیهت زناری | نافهی مشک تتار از سر زلفت تاری | |||||
خط مشکین تو از غالیه بر صفحهی ماه | گرد آن نقطهی موهوم کشد پرگاری | |||||
بر گل عارضت آن خال سیاه افتادست | همچو زنگی بچهئی بر طرف گلزاری | |||||
گر کسی برخورد از لعل لبت اولی من | ور دل از دست رود در سر زلفت باری | |||||
کار زلف سیهت گر بدلم در بندست | سهل باشد اگرش زین بگشاید کاری | |||||
دلم آن طره هندو بسیه کاری برد | چون فتادم من بیدل به چنان طراری | |||||
نرگس مست تو گر باده چنین پیماید | نیست ممکن که ز مجلس برود هشیاری | |||||
گرهی از شکن زلف چلیپا بگشای | تا بهر موی ببندم پس ازین زناری | |||||
ظاهر آنست که ضایع گذرد عمر عزیز | مگر آن دم که برآری نفسی با یاری | |||||
میل خاطر بگلستان نکشد خواجو را | اگرش دست دهد طلعت گلرخساری |