| | | | | | |
|
ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت |
|
جگرم را هدف تیر بلا کرد و برفت |
|
|
چون سر زلف پریشان من سودایی را |
|
داد بر باد و فرو هشت و رها کرد و برفت |
|
|
خلعت وصل چو بر قامت من راست ندید |
|
برتنم پیرهن صبر قباکرد و برفت |
|
|
عهد میکرد که از کوی عنایت نروم |
|
عاقبت قصد دل خسته ما کرد و برفت |
|
|
هدهد ما دگر امروز نه بر جای خودست |
|
باز گوئی مگر آهنگ سبا کرد و برفت |
|
|
ما نه آنیم که از کوی وفایش برویم |
|
گر چه آن ترک ختا ترک وفا کرد و برفت |
|
|
چون مرا دید که بگداختم از آتش مهر |
|
همچو ماه نوم انگشت نما کرد و برفت |
|
|
میزدم در طلبش داو تمامی لیکن |
|
مهرهی مهر برافشاند و دغا کرد و برفت |
|
|
آن ختایی بچه چون از برخواجو برمید |
|
همچو آهوی ختن عزم ختا کرد و برفت |
|