خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت

از ویکی‌نبشته
خواجوی کرمانی (غزلیات) از خواجوی کرمانی
(ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت)
  ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت جگرم را هدف تیر بلا کرد و برفت  
  چون سر زلف پریشان من سودایی را داد بر باد و فرو هشت و رها کرد و برفت  
  خلعت وصل چو بر قامت من راست ندید برتنم پیرهن صبر قباکرد و برفت  
  عهد می‌کرد که از کوی عنایت نروم عاقبت قصد دل خسته ما کرد و برفت  
  هدهد ما دگر امروز نه بر جای خودست باز گوئی مگر آهنگ سبا کرد و برفت  
  ما نه آنیم که از کوی وفایش برویم گر چه آن ترک ختا ترک وفا کرد و برفت  
  چون مرا دید که بگداختم از آتش مهر همچو ماه نوم انگشت نما کرد و برفت  
  می‌زدم در طلبش داو تمامی لیکن مهره‌ی مهر برافشاند و دغا کرد و برفت  
  آن ختایی بچه چون از برخواجو برمید همچو آهوی ختن عزم ختا کرد و برفت