خواجوی کرمانی (غزلیات)/نسیم باد صبا جان من فدای تو باد
ظاهر
نسیم باد صبا جان من فدای تو باد | بیا گرم خبری زان نگار خواهی داد | |||||
حدیث سوسن و گل با من شکسته مگوی | که بنده با گل رویش ز سوسنست آزاد | |||||
ز دست رفتم و در پا فتاد کار دلم | بساز چارهی کارم کنون که کار افتاد | |||||
چو غنچه گاه شکر خند سرو گلرویم | زبان ناطقه دربست چون دهان بگشاد | |||||
چو از تموج بحرین چشمم آگه شد | چو نیل گشت ز رشک آب دجلهی بغداد | |||||
بخون لعل فرو رفت کوه سنگین دل | چودر محبت شیرین هلاک شد فرهاد | |||||
کدام یار که چون دروصال کعبه رسد | زکشتگان بیابان فرقت آرد یاد | |||||
روم بخدمت یرغوچیان حضرت شاه | که تا از آن بت بیدادگر بخواهم داد | |||||
اگر چه رنج تو با دست در غمش خواجو | بباد ده دل دیوانه هر چه بادا باد |