خواجوی کرمانی (غزلیات)/عشق آن بت ساکن میخانه میگرداندم
ظاهر
عشق آن بت ساکن میخانه میگرداندم | جان غمگین در پی جانانه میگرداندم | |||||
آشنایی از چه رویم دور میدارد ز خویش | چون ز خویش و آشنا بیگانه میگرداندم | |||||
ترک رومی روی زنگی موی تازی گوی من | هندوی آن نرگس ترکانه میگرداندم | |||||
بسکه میترساند از زنجیر و پندم میدهد | عاقل بسیار گو دیوانه میگرداندم | |||||
دانهی خالش که بر نزدیک دام افتاده است | با چنان دامی اسیر دانه میگرداندم | |||||
آتش دل هر شبی دلخسته و پر سوخته | گرد شمع روش چون پروانه میگرداندم | |||||
آرزوی گنج بین کز غایت دیوانگی | روز و شب در کنج هر ویرانه میگرداندم | |||||
با خرد پیمان من بیزاری از پیمانه بود | ویندم از پیمان غم پیمانه میگرداندم | |||||
من بشعر افسانه بودم لیکن این ساعت بسحر | نرگس افسونگرش افسانه میگرداندم | |||||
اشتیاق لعل گوهر پاش او در بحر خون | همچو خواجو از پی دردانه میگرداندم |