خواجوی کرمانی (غزلیات)/در شب زلف تو مهتابی خوشست
ظاهر
در شب زلف تو مهتابی خوشست | در لب لعل تو جلایی خوشست | |||||
پیش گیسویت شبستانی نکوست | طاق ابروی تو محرابی خوشست | |||||
حلقهی زلف کمند آسای تو | چنبری دلبند و قلابی خوشست | |||||
پیش رویت شمع تا چند ایستد | گو دمی بنشین که مهتابی خوشست | |||||
گر دلم در تاب رفت از طرهات | طیره نتوان شد که آن تابی خوشست | |||||
آتش رویت که آب گل بریخت | در سواد چشم من آبی خوشست | |||||
مردم چشمم که در خون غرقه شد | دمبدم گوید که غرقابی خوشست | |||||
بردر میخانه خوانم درس عشق | زانکه باب عاشقی با بی خوشست | |||||
بخت خواجو همچو چشم مست تو | روزگاری شد که در خوابی خوشست |