خواجوی کرمانی (غزلیات)/پرده ابر سیاه از مه تابان بگشای
ظاهر
پرده ابر سیاه از مه تابان بگشای | روز را از شکن طرهی شبگون بنمای | |||||
کاکل مشک فشان برمه شب پوش مپوش | سنبل غالیه سا بر گل خود روی مسای | |||||
سپه شام بدان هندوی مشکین بشکن | گوی خورشید بدان زلف چو چوگان بربای | |||||
هر که در ابروی چون ماه نوت دارد چشم | گردد از مهر تو چون ماه نو انگشت نمای | |||||
حال من با تو کسی نیست که تقریر کند | پیش سلطان که دهد عرض تمنای گدای | |||||
سرو را برلب هر چشمه اگر جای بود | جای آن هست که بر چشم منش باشد جای | |||||
ای مه روشن اگر جان منی زود برای | وی شب تیره اگر عمر منی دیر مپای | |||||
صبح امید من از جیب افق سر بر زن | روز اقبال من از مطلع مقصود برآی | |||||
کی برد ره به سراپردهی قربت خواجو | پشه را بین که کند آرزوی وصل همای |