خواجوی کرمانی (غزلیات)/کیست که با من حدیث یار بگوید
ظاهر
کیست که با من حدیث یار بگوید | بهر دلم حال آن نگار بگوید | |||||
پیش کسی کز خمار جان بلب آورد | وصف می لعل خوشگوار بگوید | |||||
وز سر مستی به نزد باده گساران | رمزی از آن چشم پرخمار بگوید | |||||
لطف کند وز برای خاطر رامین | شمهئی از ویس گلعذار بگوید | |||||
ور گذری باشدش بمنزل لیلی | قصهی مجنون دلفگار بگوید | |||||
دوست مخوانش که رخ ز دوست بتابد | یار مگویش که ترک یار بگوید | |||||
باد بهار از چمن بشنعت بلبل | باز نیاید اگر هزار بگوید | |||||
با گل بستان فروز روی تو خواجو | باد بود هر چه از بهار بگوید |