خواجوی کرمانی (غزلیات)/خوشا با دوستان در بوستان گل
ظاهر
خوشا با دوستان در بوستان گل | که خوش باشد بروی دوستان گل | |||||
شکوفه مو بدست و ابر دایه | صبا رامین و ویس دلستان گل | |||||
سمن را شد نفس باد و روان آب | چمن را گشت تن شمشاد و جان گل | |||||
ترنم میکند بر شاخ بلبل | تبسم میکند در بوستان گل | |||||
لبش با هم نمیآید از آنروی | که دارد خردهئی زر در دهان گل | |||||
کشد در برقبای فستقی سرو | نهد بر سر کلاه سایبان گل | |||||
چو باد از روی گل برقع برانداخت | برآمد سرخ همچون ارغوان گل | |||||
بگو با بلبل ای باد بهاری | که باز آمد علی رغم زمان گل | |||||
دلش سستی کند چون از نهالی | بصحن گلستان آید خزان گل | |||||
بیا خواجو که با مرغان شب خیز | نهادست از هوا جان در میان گل | |||||
می نوشین روان در ده که بگرفت | چو خسرو ملکت نوشیروان گل |