خواجوی کرمانی (غزلیات)/در تابم از دو هندوی آتش پرستشان
ظاهر
در تابم از دو هندوی آتش پرستشان | کز دست رفت دنیی و دینم ز دستشان | |||||
ز مشک سوده سلسله بر مه نهادهاند | زانرو که آفتاب بود زیر دستشان | |||||
برطرف آفتاب چه در خور فتاده است | مرغول مشگ رنگ دلاویز پستشان | |||||
از حد گذشتهاند بخوبی و لطف از آنک | زین بیش نیست حد لطافت که هستشان | |||||
مسکین دلم که بلبل بستان شوق بود | شد پای بند حلقهی زلف چو سستشان | |||||
نعلم نگر که باز برآتش نهادهاند | آن هندوان کافرآتش پرستشان | |||||
صاحبدلان که بی خبرند از شراب شوق | در دادهاند جرعهی جام الستشان | |||||
یاران ز جام بادهی نوشین فتاده مست | خواجو از آن دو نرگس مخمور مستشان |