خواجوی کرمانی (غزلیات)/تبت یا ذا الجلال و الا کرام
ظاهر
تبت یا ذا الجلال و الا کرام | من جمیع الذنوب و اثام | |||||
ای صفاتت برون ز چون و چرا | ذات پاکت بری ز کو و کدام | |||||
قاضی حاجت وحوش و طیور | رازق روزی سوام و هوام | |||||
گوهر آرای قطره در اصداف | نقش پرداز نطفه در ارحام | |||||
پرچم آویز طاسک خورشید | آتش انگیز خنجر بهرام | |||||
خاکبوس بساط فرمانت | جم سیمین سریر زرین جام | |||||
بست مشاطگان قدرت تو | بر رخ صبح چین گیسوی شام | |||||
کرده استاد صنعت از یاقوت | شرف طاق تابخانهی بام | |||||
یافته از تو نضرت و خضرت | باغ مینو و راغ مینا فام | |||||
بدر مشعل فروز آینه دار | بر درش بندهی منیرش نام | |||||
عنبر هندی آنکه خادم تست | کار او بینسیم لطفت خام | |||||
پیش موج محیط احسانت | از حیا در عرق فتاده غمام | |||||
کاسه گردان بزم تقدیرت | صبح زرین کلاه سیم اندام | |||||
هندوی بارگاه ابداعت | شام زنگی نهاد خون آشام | |||||
عندلیب زبان گویا را | گل بستان فروز ذکرت کام | |||||
گر کند یاد صدمهی قهرت | بگسلد مشرقی مهر زمام | |||||
درک خاصان بکنه انعامت | نرسد خاصه عام کالانعام | |||||
جان خواجو که مرغ گلشن تست | مگذارش بدام دل مادام | |||||
طمع دانهاش بدام افکند | باز گیرش ز دست دانه و دام | |||||
من که بر یاد زلف و روی بتان | صرف کردم لیالی و ایام | |||||
بوده با بادهی مغانه مقیم | ساخته در شرابخانه مقام | |||||
زده راه خرد بنغمهی چنگ | ریخته آب رخ بشرب مدام | |||||
نفس خود کامم ار ز راه ببرد | باز گشتم بدرگهت ناکام | |||||
چون خطا کردهام کنم هر دم | سجدهی سهو تا بروز قیام | |||||
گویمت بالعشی والابکار | تبت یا ذوالجلال و الاکرام |