خواجوی کرمانی (غزلیات)/لطافت دهنش در بیان نمیگنجد
ظاهر
لطافت دهنش در بیان نمیگنجد | حلاوت سخنش در زبان نمیگنجد | |||||
معانی که مصور شود ز صورت دوست | ز من مپرس که آن در بیان نمیگنجد | |||||
از آن چو کلک ز شستم بجست و گوشه گرفت | که تیرقامت اودر کمان نمی گنجد | |||||
جهان پرست ز دردیکشان مجلس او | اگر چه مجلس او در جهان نمیگنجد | |||||
درین چمن که منم بلبل خوش الحانش | شکوفهئیست که در بوستان نمیگنجد | |||||
چو در کنار منی گو کمر برو ز میان | که هیج با تو مرا در میان نمیگنجد | |||||
چگونه نام من خسته بگذرد بزبان | ترا که هیچ سخن در دهان نمیگنجد | |||||
چو آسمان دل از مهر تست سرگردان | اگر چه مهر تو در آسمان نمیگنجد | |||||
ندانم آنکه ز چشمت نمیرود خواجو | چه گوهریست که در بحر و کان نمیگنجد |