خواجوی کرمانی (غزلیات)/من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
ظاهر
من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب | برخیز و بده شراب بنشین و بزن رباب | |||||
ای سام تو بر سحر وی شور تو در شکر | در سنبلهات قمر در عقربت آفتاب | |||||
برمشک مزن گره برآب مکش ز ره | یا ترک خطا بده یا روی ز ما متاب | |||||
در بر رخ ما مبند بر گریهی ما مخند | بگشای ز مه کمند بردار ز رخ نقاب | |||||
من بندهام و تو شاه من ابر سیه توماه | من آه زنم تو راه من ناله کنم تو خواب | |||||
ای فتنهی صبح خیز آمد گه صبح خیز | درجام عقیق ریز آن بادهی لعل ناب | |||||
آمد گه طوف و گشت بخرام بسوی دشت | چون دور بقا گذشت بگذر ز ره عتاب | |||||
عطار چمن صباست پیراهن گل قباست | تقوی و ورع خطاست مستی وطرب صواب | |||||
دردی کش ازین سپس وندیشه مکن ز کس | فرصت شمر این نفس با همنفسان شراب | |||||
خواجو می ناب خواه چون تشنهئی آب خواه | از دیده شراب خواه وز گوشهی دل کباب |