خواجوی کرمانی (غزلیات)/وه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمک
ظاهر
وه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمک | کس نمیبینم که دارد در جهان چندان نمک | |||||
اندکی با چشمهی نوشش بشیرینی شکر | گر چه دارد نسبتی لیکن ندارد آن نمک | |||||
می نماید خط مشک افشانش از عنبر مثال | میفشاند پستهی خندانش از مرجان نمک | |||||
شد بدور سنبل مشکین او عنبر فراخ | گشت در عهد لب شیرین او ارزان نمک | |||||
لعل شکر پاش گوهر پوش شورانگیز او | درج یاقوتست گوئی وندرو پنهان نمک | |||||
ای ز شکر خندهات صد شور در جان شکر | وی ز شور شکرت پیوسته در افغان نمک | |||||
بر دل بریان من تا کی نمک ریزد غمت | گر چه عیبی نیست ار ریزند بر بریان نمک | |||||
درد دل را دوش میجستم دوایی از لبت | گفت خواجو کی جراحت را بود درمان نمک | |||||
تا بود در چشمم آن لب خواب چون آید مرا | زانکه گوئی دارم اندر دیدهی گریان نمک |