خواجوی کرمانی (غزلیات)/راستی را در سپاهان خوش بود آواز رود
ظاهر
راستی را در سپاهان خوش بود آواز رود | در میان باغ کاران یا کنار زنده رود | |||||
باده در ساغر فکن ساقی که من رفتم بباد | رود را بر ساز کن مطرب که دل دادم برود | |||||
جام لعل و جامهی نیلی سیه روئی بود | خیز و خم بنمای تا خمری کنم دلق کبود | |||||
گر تو ناوک میزنی دور افکنم درع و سپر | ور تو خنجر میکشی یکسو نهم خفتان و خود | |||||
شاهد بربط زن از عشاق میسازد نوا | بلبل خوش نغمه از نوروز میگوید سرود | |||||
در چنین موسم که گل فرش طرب گسترده است | جامهی جان مرا گوئی ز غم شد تار و پود | |||||
آن شه خوبان زبردست و گدایان زیردست | او چو کیخسرو بلند افتاده و پیران فرود | |||||
میبرد جانم برمحراب ابرویش نماز | میفرستد چشم من بر خاک درگاهش درود | |||||
چون میان دجله خواجو را کجا بودی کنار | کز کنار او دمی خالی نیفتادی ز رود |