خواجوی کرمانی (غزلیات)/همچو شمعم بشبستان حرم یاد کنید
ظاهر
همچو شمعم بشبستان حرم یاد کنید | یا چو مرغم بگلستان ارم یاد کنید | |||||
روز شادی همه کس یاد کند از یاران | یاری آنست که ما را شب غم یاد کنید | |||||
گر چنانست که از دلشدگان میپرسید | گاه گاهی ز من دلشده هم یاد کنید | |||||
چون شد اقطاع شما تختگه ملک وجود | کی از این کشته شمشیر عدم یاد کنید | |||||
چشم دارم که من خستهی دلسوخته را | به نم چشم گهربار قلم یاد کنید | |||||
هیچ نقصان نرسد در شرف و قدر شما | در چنین محنت و خواری اگرم یاد کنید | |||||
چون من از پای فتادم نبود هیچ غریب | گر من بی سر و پا را به قدم یاد کنید | |||||
در چمن چون قدح لاله عذاران طلبند | جام گیرید و ز عشرتگه جم یاد کنید | |||||
ور در ایوان سلاطین ره قربت باشد | ز مقیمان سر کوی ستم یاد کنید | |||||
بلبل خستهی بی برگ و نوا را آخر | بنسیم گلی از باغ کرم یاد کنید | |||||
سوخت در بادیه از حسرت آبی خواجو | زان جگر سوخته در بیت حرم یاد کنید |