خواجوی کرمانی (غزلیات)/معلوم نگردد سخن عشق بتقریر
ظاهر
معلوم نگردد سخن عشق بتقریر | کایات مودت نبود قابل تفسیر | |||||
مرغان چمن را به سحر همنفسی نیست | در فصل بهاران بجز از ناله شبگیر | |||||
زینگونه چو از درد بمردیم چه درمان | زیندست چو از پای فتادیم چه تدبیر | |||||
کوته نکنم دست دل از زلف جوانان | گر زانکه بزنجیر مقید کندم پیر | |||||
احوال پریشانی من موی به مو بین | کان سنبل شوریده کند پیش تو تقریر | |||||
چون شرح دهم غصهی دوری که نگنجد | اسرار غم هجر تو در طی طوامیر | |||||
از چشم قلم خون بچکد بر رخ دفتر | هر دم که کنم نسخهی سودای تو تحریر | |||||
در سنگ اثر میکند آه دل مظلوم | لیکن نکند در دل سنگین تو تاثیر | |||||
از پردهی تدبیر برون آی چو خواجو | تا خود چه برآید ز پس پردهی تقدیر |