خواجوی کرمانی (غزلیات)/زهی لعل تو در درج منضود
ظاهر
زهی لعل تو در درج منضود | عذارت آتش و زلف سیه دود | |||||
میانت چون تنم پیدای پنهان | دهانت چون دلم معدوم موجود | |||||
مریض عشق را درد تو درمان | اسیر شوق را قصد تو مقصود | |||||
چرا کردی بقول بد سگالان | طریق وصل را یکباره مسدود | |||||
گناه از بنده و عفو از خداوند | تمنا از گدا وز پادشه جود | |||||
فکندی با قیامت وعده وصل | خوشا روزی که باشد روز موعود | |||||
خلاف عهد و قطع مهر و پیوند | میان دلبران رسمیست معهود | |||||
روان کن ای نگار آتشین روی | زلالی آتشی زان آب معقود | |||||
ز من بشنو نوای نغمهی عشق | که خوش باشد زبور از لفظ داود | |||||
بود حکمت روان بر جان خواجو | که سلطانست ایاز و بنده محمود |