خواجوی کرمانی (غزلیات)/دلم ربودی و رفتی ولی نمیروی از دل
ظاهر
دلم ربودی و رفتی ولی نمیروی از دل | بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل | |||||
گرم وصول میسر شود که منزل قربست | کنم مراد دل از خاک آستان تو حاصل | |||||
هوایت ار بنهم سرکجا برون کنم از سر | وفایت ار برود جان کجا برون رود از دل | |||||
بحق صحبت دیرین که حق صحبت دیرین | روا مدار که گردد چو وعدههای تو باطل | |||||
فتاد کشتی صبرم ز موج قلزم دیده | بورطهئی که نه پایانش ممکنست و نه ساحل | |||||
نیازمند چنانم که گر بخاک درآیم | ز مهر گلشن رویت برون دمد گلم از گل | |||||
مفارقت متصور کجا شود که بمعنی | میان لیلی و مجنون نه مانعست و نه حایل | |||||
اگر نظر بحقیقت کنی و غیر نبینی | وصال کعبه چه حاجت بود بقطع منازل | |||||
خلاص جستم ازو طیره گشت و گفت که خواجو | قتیل عشق نجوید رهایی از کف قاتل |