خواجوی کرمانی (غزلیات)/دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود
ظاهر
دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود | از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود | |||||
مردم چشم مرا خون دل از سر میگذشت | گر چه کار دیده از خونابهی دل میگشود | |||||
آه آتش بار من هر دم برآوردی چو باد | از نهاد نه رواق چرخ دود اندود دود | |||||
صدمهی غوغای من ستر کواکب میدرید | صیقل فریاد من زنگار گردون میزدود | |||||
از دل آتش میزدم در صدرهی خارای کوه | زانسبب کوه گرانم دل گرانی مینمود | |||||
هر نفس آهم ز شاخ سدره آتش میفروخت | هر دم افغانم کلاه از فرق فرقد میربود | |||||
مطرب بلبل نوای چرخ میزد بر رباب | هر ترنم کز ترنم ساز طبعم میشنود | |||||
بخت بیدارم در خلوت بزد کای بی خبر | دولت آمد خفتهئی برخیز و در بگشای زود | |||||
من ز شادی بیخود از خلوتسرا جستم برون | سروری دیدم که فرقش سطح گردون می بسود | |||||
کار خواجو یافت از دیدار میمونش نظام | انتظاری رفت لیکن عاقبت محمود بود |