خواجوی کرمانی (غزلیات)/روزگاری روی در روی نگاری داشتم
ظاهر
روزگاری روی در روی نگاری داشتم | راستی را با رخش خوش روزگاری داشتم | |||||
همچو بلبل میخروشیدم بفصل نوبهار | زانکه در بستان عشرت نوبهاری داشتم | |||||
خوف غرقابم نبود و بیم موج از بهرآنک | کز میان قلزم محنت کناری داشتم | |||||
از کمین سازان کسی نگشود بر قلبم کمان | چون بمیدان زان صفت چابک سواری داشتم | |||||
گر غمم خون جگر میخورد هیچم غم نبود | از برای آنکه چون او غمگساری داشتم | |||||
درنفس چون بادم از خاطر برون بردی غبار | گر بدیدی کز گذار او غباری داشتم | |||||
داشتم یاری که یکساعت ز من غیبت نداشت | گر چه هر ساعت نشیمن در دیاری داشتم | |||||
چرخ بد مهرش کنون کز من به دستان در ربود | گوئیا در خواب میبینم که یاری داشتم | |||||
همچو خواجو با بد و نیک کسم کاری نبود | لیک با او داشتم گر زانکه کاری داشتم |