پرش به محتوا

خواجوی کرمانی (غزلیات)/شکر تنگ تو تنگ شکر آمد

از ویکی‌نبشته
خواجوی کرمانی (غزلیات) از خواجوی کرمانی
(شکر تنگ تو تنگ شکر آمد)
  شکر تنگ تو تنگ شکر آمد حلقه‌ی لعل تو درج گهر آمد  
  لبت از تنگ شکر شور برآورد بشکر خنده‌ی شیرین چو در آمد  
  چونظر در خم ابروی تو کردم قامت خویشتنم در نظر آمد  
  چون ز عشق کمرت کوه گرفتم سیلم از خون جگر برکمر آمد  
  گردمی بر سر بالین من آئی همه گویند که عمرت بسرآمد  
  کامم این بود که جان برتو فشانم عاقبت کام من خسته برآمد  
  خواجو آن نیست که از درد بنالد گر چه پیکان غمش بر جگر آمد